بسم الله الرحمن الرحیم

دلم خون است 

یا رب

شکایت دارم و

سرتا به  پا‌‌ بغضم

از آن نامردم رجاله ی کشور فروش

از آنانی که

خود با همسر و فرزند

میهمان وساکن

اقلیم آمریکاند

اما.

 ولی

از مردم بی چاره ایران

ندای مرگ میخواهند

برای میزبان مهربان خویش آمریکا!؟!؟!؟!

.

دلم خون است

ودارد شکوه ها.

خدایا 

ایزدا

ای عدل پابرجا,

ای اهورا 

ای تو مزدای تمام این معماها

سوالی دارم از درگاه پر مهرت 

خدایا

کجا گفتارشان هم سنگ رفتار است؟

کجا کردارشان بر پای گفتار است؟؟

کجا پندارشان نیک است؟

خودت داور

خودت قاضی ی این دفتر.‌‌

شما گفتی که باید 

یکدل و یک رنگ باشد

آدمی با آدمی 

با کلاغ و طوطی و هر گونه جانداری.

 

جز این باشد اگر 

اضل از چارپایان ست

رفیقا

شماحکم سحر گاهی

مسیح بر چلیپایی

شما دلگیری از رنج بشر 

شما معبود بی همتا

مرا همچون پدر باشی

.نمیدانم چگونه 

عقل دارد در سر و

احساس درسینه 

همانی که درون بهترین اقلیم این دنیا 

امریکا

میان شهرت و ثروت

چو‌  دوکی‌ سخت غلطان است

خبر دارد ز دختی که از فقرش 

تن عریان خود را 

چوفرشی زیر پای خوک خونخواری 

ولو کرده

درونش اشک میریزد 

ولی در صورتش لبخند

چراکه

کودکش باشد گرسنه .

.

کجا رجاله ها از درد فقری که 

که پایانش طلاق است و مطب دکتری بهر فروش یک کلیه

آه یا رب

آه یا رب 

ای اهورا 

ای مسیح 

ای هو

چگونه درک دارد

زرنج کودکان کار

یا

کولبرانی پیر و مژمرده

کجا از سیل می نالد

کجا از زله؟؟؟

وجودش یک دهان است و 

دومتری روده و بعدش تناسل

چه میداند

طلاق عاطفی از فقر یعنی چه؟

چه میداند

خجالت نزد فرزندی که تنها شوق او دستان پر مهر پدر باشد.

 (مرتضی‌‌‌  متقیان)

کامل شده و تصحیح شده در دفتر شعر ماشاالله

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها